جلوه های فرهنگ عامه در روستای کوچ نهارجان
شاهکارهای ادب فارسی

 


فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد

 

مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد

بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد

همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد

نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد

دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد

نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد

نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد

زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد

چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد

قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد

ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .

اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 آذر 1402برچسب:​ فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد   , توسط محمدحسن اسایش

 درولادت با سعادت رسول الله (ص)-محمد مصطقی


 

مژده كه ميلاد شه خاتم است                   عيد سعيد نبي اكرم است 

 

 

مزده كه مسروري عالم رسيد                   خرمي عالم وآدم رسيد 

 

هادي كل ُ سيد خاتم رسيد                     منجي عالم شه اكرم رسيد 

 

خرم از او خاطره ي عالم است                 عيد سعيد نبي اكرم است---- 

 

مزده كه بي پرده رخ يار شد                     جلوه ي محبوب پديدارشد 

 

كعبه از او مطلع انوار شد                         دشت ودمن تحت الانهار شد 

 

عالم ايجاد از او خرم است                       عيد سعيد نبي اكرم است---- 

 

مزده كه شد نور خدا آشكار                     يافت تولد شه ملك وقار 

 

احمد محمود شه تاجدار                          آنكه به ايجاد بود شهريار 

 

اهل ولا خرمي عالم است                      عيد سعيد نبي اكرم است ---

 

مژده كه پير فلك آمد جوان                  گشت منور همه كون ومكان 

 

از رخ دلجوي شه انس وجان                   فخر بشر خاتم پيغمبران 

 

آنكه از او فخر بني آدم است                  عيد سعيد نبي اكرم است 

جاد اول ديوان آذر خراساني (حاج سيد غلامرضا آذر حقيقي-چاپ افست اسلاميه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسي 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ده مژده كه ختم انبيا ظاهر شد                انوار تجلي خدا ظاهر شد 

فرمان محمدا رسول الهي                        بهرش زكريم ذوالعطا ظاهر شد 

--ص28 -ارمغان كربلا -نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران----------- 

-----------------------------(خورشيدسعادت)------- --------------------- 

البشارت كه بما صبح سعادت آمد            مفخر كون ومكان باعث خلقت آمد 

روشن از نور جمالش همه ي عالم شد    عقل كل ختم رسل مظهر رجمت آمد 

نبي مكي امي زپس پرده ي غيب                از پي راهنمايي وهدايت آمد  

كلبه ي بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت كه به آ غوش من آن شمس سعادت آمد 

طاق كسري عجم طاقت ديدار نداشت    جاري از رود سماوي ،يد عصمت آمد 

لات واصنام بخاك از سر خجلت افتاد      سرنگون تخت شهان زان يد قدرت آمد 

دسته دسته ملكاز عالم بالا به زمين      شادمان ف تلبيه گو بهرزيارت آمد 

رانده ابليس شد از عالم بالا گفتا        اين چه شوديست مگر روز قيامت آمد 

گفت جبريل جوابش كه زسر حد كمال   شافع محشر وفرمانده ي امت آمد 

باد ، گو مژده رساند بسليمان جهان     كه شه عرش مكان ،حامل رفعت آمد 

يوسف مصر دگر حسن فروشي نكند    چون كه بيند بجهان كان ملاحت آمد 

دگر از حاتم طايي نتوان گفت سخن     زانكه بهر كرم و لطف وسخاوت آمد 

زكمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا      احسن الله وتبارك بشهادت آمد 

حامل حكم خدا فخريه بنمايد چون        خادم درگه آن شمس ولايت آمد 

مدح اوزينت قرآن الهي باشد              فرق او مفتخر تاج نبوت آمد 

آيه آيه همه ي معني قرآن كريم          شاهد خوبي اين منجي امت آمد 

هم به انجيل وزبور وصحف وتوراتش      مدح وتوصيف محمد زدرايت آمد 

تهنيت باد به افراد مسلمان جهان       نقطه ي مركزي روز شفاعت آمد 

(كربلايي) زگدايي  در خانه ي او        شكر لله كه دلت  كنج محبت آمد--- 

--

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1402برچسب:درولادت با سعادت رسول الله (ص)-محمد مصطقی مژده كه ميلاد شه خاتم است عيد سعيد نبي اكرم است مزده كه مسروري عالم رسيد خرمي عالم وآدم رسيد هادي كل ُ سيد خاتم رسيد منجي عالم شه اكرم رسيد خرم از او خاطره ي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه بي پرده رخ يار شد جلوه ي محبوب پديدارشد كعبه از او مطلع انوار شد دشت ودمن تحت الانهار شد عالم ايجاد از او خرم است عيد سعيد نبي اكرم است---- مزده كه شد نور خدا آشكار يافت تولد شه ملك وقار احمد محمود شه تاجدار آنكه به ايجاد بود شهريار اهل ولا خرمي عالم است عيد سعيد نبي اكرم است --- مژده كه پير فلك آمد جوان گشت منور همه كون ومكان از رخ دلجوي شه انس وجان فخر بشر خاتم پيغمبران آنكه از او فخر بني آدم است عيد سعيد نبي اكرم است جاد اول ديوان آذر خراساني (حاج سيد غلامرضا آذر حقيقي-چاپ افست اسلاميه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسي ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ده مژده كه ختم انبيا ظاهر شد انوار تجلي خدا ظاهر شد فرمان محمدا رسول الهي بهرش زكريم ذوالعطا ظاهر شد --ص28 -ارمغان كربلا -نادعلي كربلايي-انتشارات خزر-تهران----------- -----------------------------(خورشيدسعادت)------- --------------------- البشارت كه بما صبح سعادت آمد مفخر كون ومكان باعث خلقت آمد روشن از نور جمالش همه ي عالم شد عقل كل ختم رسل مظهر رجمت آمد نبي مكي امي زپس پرده ي غيب از پي راهنمايي وهدايت آمد كلبه ي بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت كه به آ غوش من آن شمس سعادت آمد طاق كسري عجم طاقت ديدار نداشت جاري از رود سماوي ,يد عصمت آمد لات واصنام بخاك از سر خجلت افتاد سرنگون تخت شهان زان يد قدرت آمد دسته دسته ملكاز عالم بالا به زمين شادمان ف تلبيه گو بهرزيارت آمد رانده ابليس شد از عالم بالا گفتا اين چه شوديست مگر روز قيامت آمد گفت جبريل جوابش كه زسر حد كمال شافع محشر وفرمانده ي امت آمد باد , گو مژده رساند بسليمان جهان كه شه عرش مكان ,حامل رفعت آمد يوسف مصر دگر حسن فروشي نكند چون كه بيند بجهان كان ملاحت آمد دگر از حاتم طايي نتوان گفت سخن زانكه بهر كرم و لطف وسخاوت آمد زكمالش ,زجمالش ,زمقامش زخدا احسن الله وتبارك بشهادت آمد حامل حكم خدا فخريه بنمايد چون خادم درگه آن شمس ولايت آمد مدح اوزينت قرآن الهي باشد فرق او مفتخر تاج نبوت آمد آيه آيه همه ي معني قرآن كريم شاهد خوبي اين منجي امت آمد هم به انجيل وزبور وصحف وتوراتش مدح وتوصيف محمد زدرايت آمد تهنيت باد به افراد مسلمان جهان نقطه ي مركزي روز شفاعت آمد (كربلايي) زگدايي در خانه ي او شكر لله كه دلت كنج محبت آمد--- --, توسط محمدحسن اسایش

 ن

 

عزاي رسول الله (ص) -امام مجتبي (ع) وامام رضا (ع)

عزاي رسول الله (ص) 
                
   يارسول الله داغت بر عزيزان زود بود              يا نبي الله دوري از تو اين سان زود بود 
ياامين الله يا خيرالورا ، بدرالدجا                سوز هجران تو بر زهراي نالان زود بود
با غروب نور رويت شام ماتم شد پديد         آخر اي صبح اميد اين شام هجران زود بود
اي اميد دردمندان حامي مستضعفان              در کف اهريمنان نقش سليمان زود بود 
بي تو اندر سينه ي حيدر نفس تنگ است تنگ           سد راه آه بر اين قلب سوزان زود بود
اي عزيز جان آل الله ويار بي کسان              مرگ جانسوز توبر اين جمع سوزان زود بود
روح والاي تو از اين تنگناي زندگي               چونفرشته پر زنان بر سوي رضوان زود بود
رهبرابا رفتنت اسلام وامت شد پديد               اين چنين تنها وتنها دين وقر آن زود بود
روز مظلومي زهرا وعلي ودوستان               گاه محزوني طفلان پرشان زود بود
اشک زينب همچوشبنم مي چکد بر روي گل              عندليبا ترک اين زيبا گلستان زود بود
بي قرارانت حسين ومجتبي پروانه سان            سوختن در پايت اي شمع فروزان زود بود
ياحبيب الله يا احمد نبي الهاشمي               (کربلايي) در عزايت اشک ريزان زود بود
---به نقل از شکوفه هاي غم -جلد اول ص 22 -نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ---
----------سه عزا وغم --------------------
زهراي اطهر دختر ختم رسولان               دارد عزا امشب سه جا بهر عزيزان
فاطمه کرده گيسو پريشان                 گه مدينه رود گه خراسان
اي شيعيان اسلام وقر آن بي معين شد                 قتل امام وقتل ختم المرسلين شد
فاطمه کرده گيسو پريشان                گه مدينه رود  گه خراسان
ارض وسما در لرزه شد از جور عدوان                جسم امام دومين شد تير باران
فاطمه کرده گيسو پريشان                   گه مدينه رود گه خراسان       
شد رحلت پيغمبر ووقت عزا شد                    پاره جگر از زهر امام مجتبي شد 
فاطمه کرده گيسو پريشان                 گه مدينه رود گه خراسان
حجت هشمتمين درراه دين وقر آن                  کشته شد از جفا وظلم وجورعدوان فاطمه کرده گيسو پريشان         گه مدينه رود گه خراسان
----شکوفه هاي غم -جلد اول -ص 24 نادعلي کربلايي -انتشاراتخزر -تهران
---------   مرگ پدر-زبانحال فاطمه در سوگ رسول الله    ----
هجران وغم مرگ پدر کرده پريشم                تيره شده چون شام سيه ، روز به پيشم
باران محن را بسرم ابر بلا ريخت                     از گردش ايام نگرحال پريشم
مجروح شد از داغ پدر قلب من زار               از امت او غم برسد بر دل ريشم 
چون خار مغيلان بزند خصم به من نيش              همواره درافغان ، من از آن سوزش نيشم 
از بس که بديدم به جهان محنت وآزار             من سير ازاين عمر گران مايه ي خويشم 
غير از غم دوري عزيزان به دلم نيست               ورنه نبودهيچ غمي از کم وبيشم 
مردم همه از گريه ي من خسته ومن نيز          رنجيده زبيگانه وغمديده زخويشم
(آهي) گنهم نيست بجز اخذ حق خويش              من کشته ي آئينم وقرباني کيشم

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1402برچسب:درشهادت رسول خدا + در شهادت امام مجتبی + هجرات و غم مرگ پدر کرده پریشم , توسط محمدحسن اسایش

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 تير 1402برچسب:​ ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---- --- - سرسلسله ی مردم آزاد حسین است آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد دامن بکمر برزد واستاد حسین است درسی به بشر داد بدستور الهی درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی آیین یزیدی که بری بود زانصاف ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم حنجر بدم خنجر بیداد گران داد مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نیروی یزدانی وبا دست خدایی بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد با زینب وسجاد سوی شام فرستاد این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور باید بشر از قید اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم دیگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدین اشرار باحرار نگیرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسیم باشخاص تهیدست برچیده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضی حق کش ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش مردم همه با کافر وظالم بستیزند پویند ره حق وزناحق بگریزند کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همی خاک بریزند این حکم صریح است وبدیه است ومحقق چیره نشود حق کش وکشته نشود حق بیداد گری را اثری نیست بعالم زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق- (ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست معنی مکتب تفویض علی اکبر توست ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگی عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت: آنکه باید به اسیری برود خواهر توست (بابی انت وامی)که توای مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست عاشقان رانظری دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا ---- مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان روزی که شود بسته برویم در امید بابکرم لطف توبازاست حسین جان یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170 نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه---- ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردی قیام کرده به صحرای کربلا کز خاندان خاتم پیغمبران بود مردی قیام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود مردی قیام کرده که تا روز رستحیز نام گرامیش همه جا جاودان بود فرزند با کفایت نستوه بوتراب کز خون او زمین بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاریخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود سیراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپیده ساقی لب تشگان بود هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش هریکچو آیت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سیراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق تا نهضت مقدس دین جاودان بود با این قیام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهیدان بی کفن گاه قیام (زین اب )قهرمان بود هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش ​, توسط محمدحسن اسایش

 


فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد

 

مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد

بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد

همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد

نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد

دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد

نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد

نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد

زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد

چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد

قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد

ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .

اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-۵۵-۵۶ -چا پ سوم -۱۳۴۸ شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 دی 1401برچسب:در شهدت دخت نبی + در شهادت فاطمه الزهرا(س), توسط محمدحسن اسایش

 

---هیچ کس هم چون حسین بن علی لشکر ندارد        هیچ لشکر رهبری چون سبط پیغمبر ندارد        نام هفتاد ودوجانبازش نمونه شد بعالم       چون فداکاری آنان را کسی دیگر ندارد       اخترانش فیض بخش ازنور خورشید ولایت        کهکشان حق پرستی به ازاین اختر ندارد        درجمال ودر کمال ودر وجاهت، در سخاوت        هیچ کس ، فرزند مانند علی اکبر ندارد          در شجاعت در رشادت در کرامت در شهامت          چون ابوفاضل کسی  سردار و سر لشکر ندارد          از پی اتمام حجت اندر آن صحرای خونین        هیچ کس سرباز مانند علی اصغر ندارد       از برای انتقام خون سالار شهیدان           هیچ کس مانند زینب در جهان خواهر ندارد       تا کند کاخ ستم را ریشه کن از بیخ واز بن        هیچ کس هم چون رقیه در جهان دختر ندارد         در مقام وصیروعلم وحلم وفضل و استقامت       اهل بیتی هیچ کس چون سبط پیغمبر ندارد       ازپی ارشاد خلق ونشراحکام الهی         مرد حق خوفی ز تیغ و نیزه وخنجر ندارد          روز وشب ازبهرجانبازان آن قرآن ناطق         (کربلایی)در مصیبت غیر چشم تر ندارد.   به نقل از ص 126 -شکوفه های غم ، اثر طبع ناد علی کربلایی- پدر سه شهید -تهران------

 

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 مرداد 1401برچسب:محرم + سبط پیامبر + جانبازان امام, توسط محمدحسن اسایش

 میلاد حسن سبط رسول اسا امشب           تبریک به زهرای بتول است امشب         شادند محمد وعلی زاین مولود       خوش باش دعای ما قبول است امشب         در کاخ نزول وحی قر آن آمد      یا آیه ی نور، نور یزدان آمد         از فاطمه وساقی کوثر پسری         با نور محمدی نمایان آمد.....

در ولادت امام مجتبی (ع):پیک شادی دوستان را خوش خبر آورده است         خوش خبر بر دوستان پیک سحر آورده است       نیمه ی ماه خدا ماهی دگر آورده است        سینه ی سینا عیان ، نور از شجر آورده است         مژده ای اهل ولا طوبی ثمر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است    باز شد باردگر از مرحمت درهای حق        باب دوزخ بسته شداز لطف بی همتای حق       برسفیر اعظم آمدآیت کبرای حق        نیمه ی ماه صیام  از بهر مهمانهای حق       نعمت بی منتها از دادگر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است     نور بارانآسمان گردیدهازماه زمین           شد منور زین تجلی کاخ دانشگاه دین            آشکار از بارگاه طیبین وطاهرین        سبط اکبر آمده از دخت ختم المرسلین       پیشوا بر امت خیر البشر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      دسته دسته بر زمین آمد ملک از آسمان       بهر تبریک وبشارت سوی ختم مرسلان            بحر رحمت شد به طغیان زامر خلاق جهان        دست قدرت از دو دریای شرف  امشب عیان         از برای ساقی کوثر گهر آورده است           یا محمد دخترت امشب پسر آورده است           ماه گردون چشم عبرت دوخته سوی زمین        از برای کسب فیض ازچهره ی خورشید دین         کاخ وحی کبریا روشن شد از نور مبین          چشم عین الله اعظمباد روشن کین چنین        زهره ظاهر از گریبانش قمر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است         آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبیاء        آمد آن روشنگر برنامه ی صلح وصفا         آمد آن رهبر که حق را سازد از باطل جدا         پرده از رخ برگرفت آیینه  ایزد نما         جلوه حسنش جهان را زیب وفر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است   زاده یاسین والرحمان و رمز هل اتی         سید جنت که جنت باشد از او پر بها          شمس افلاک جلالت  زینت اهل کسا         مجتبی نور الهدی   فخر الدجا،کنز الخفا           از حجاب غیب امشب سر بدر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      کرده نورانی جهان را دختر خیر الانام        ظاهر آوردهزخود بر شیر حق بدر تمام          راضیه ، مرضیه،زهرا ، فاطمه ، ام الامام          شد زدیدار دل آرای عزیزش شاد کام

گنج علم وحلم ودانش بر بشر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        شاد وحرم زین پسر پیغمبر والا تبار      لب گشوده هم چنان گل بهر شکر کردگار       کامده ازدخترش زهرا امامی آشکار         قهرمان علم ودانش  خوش مدال افتخار       از برای شیعه ی اثنا عشر آمرده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        تشنه آب ولا گو که آمد بحر علم       آنکه جاریگردداز او صد هزاران نهر غلم       آنکه گفتارش بود زینت سرای دهر غلم          صانع قدرت نما ازبهر باب شهر علم         در مدینه از کرم در کوب زر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسرآورده است         هر کسی داردولای آنشه دنیا ودین       با علی محشور می گرددبفردوس برین        دشمنانش را بسوزد نار روز واپسین     (گربلایی) زاین مدیحه حضرت روح الامین         از برای طوطی طبعت شکر آورده است          یامحمد دخترت امشب پسر آورده است .------به نقل از ارمغان کربلا - جلد 3-صص 77-80- اثر طبع روان شاد مرحوم ناد علی کربلایی - تهران پدر سه شهید.باز نویسی: محمد حسن آسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 فروردين 1401برچسب:در ولادت امام مجتبی+ یا محمد دخترت امشب پسر آورده است , توسط محمدحسن اسایش

 


مژده که میلاد شه خاتم است       عیدسعید نبی اکرم است     مژده که مسروری عالم رسید       خرمی عالم وآدم رسید     هادی کل سید خاتم رسید    منجی عالم،شه اکرم رسید     خرم از او خاطره عالم است    عید سعید نبی اکرم است.
مژده که بی پرده رخ یارشد     جلوه محبوب پدیدار شد      کعبه از او مطلع انوار شد    دشت  ودمن تحت الانهارشد    عالم ایجاد از او خرم است     عید سعید نبی اکرم است .
مژده که اسرارنهان شد علن      گشت علن بارقه ئ  ذوالمنن     گشت جوان پیری دهر کهن    رشک جهان آمده دشت ودمن    زانکه ظهور نبی اعظم است    عید سعید نبی اکرم است.
مژده که شد نور خدا آشکار    یافت تولد شه ملک وقار      احمد ومحمود شه تاجدار    آنکه به ایجاد بود شهریار    اهل ولا خرمی عالم است    عید سعید نبی اکرم است. مژده که پیر فلک آمد جوان      گشت منور همه کون ومکان    از رخ دلجوی شه انس وجان       فخربشرخاتم پیغمبران     آنکه ازاوخربنی آدم است    عید سعید نبی اکرم است.محمدحسن آسایش.به نقل ازدیوان آذر خراسانی،جلد دوم،ص ۱۲

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 29 مهر 1400برچسب:مژده که میلاد شه خاتم است       عیدسعید نبی اکرم است     مژده که مسروری عالم رسید       خرمی عالم وآدم رسید     هادی کل سید خاتم رسید    منجی عالم،شه اکرم رسید     خرم از او خاطره عالم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که بی پرده رخ یارشد     جلوه محبوب پدیدار شد      کعبه از او مطلع انوار شد    دشت  ودمن تحت الانهارشد    عالم ایجاد از او خرم است     عید سعید نبی اکرم است , مژده که اسرارنهان شد علن      گشت علن بارقه ئ  ذوالمنن     گشت جوان پیری دهر کهن    رشک جهان آمده دشت ودمن    زانکه ظهور نبی اعظم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که شد نور خدا آشکار    یافت تولد شه ملک وقار      احمد ومحمود شه تاجدار    آنکه به ایجاد بود شهریار    اهل ولا خرمی عالم است    عید سعید نبی اکرم است, مژده که پیر فلک آمد جوان      گشت منور همه کون ومکان    از رخ دلجوی شه انس وجان       فخربشرخاتم پیغمبران     آنکه ازاوخربنی آدم است    عید سعید نبی اکرم است,محمدحسن آسایش,به نقل ازدیوان آذر خراسانی،جلد دوم،ص ۱۲, توسط محمدحسن اسایش

 مشکل دین را حسین

زینب آسان کرد ورفت          کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت          در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت       گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود          زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت          زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود         تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت         بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود            سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت            وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد           عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت          رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر         راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت           استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد           با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت         وارد شام بلاگردید ناموس خدا            گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت          کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان         آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت         ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین         بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی 

----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است        بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است         سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است        بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است           دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است......پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند        وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند  آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند           آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند       خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است           --------

خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول            بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول         پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول       آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول          خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین         ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین         قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین          با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین         در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------

مات وحیران است در شان ومقام او عقول         نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول          کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول         مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 شهريور 1400برچسب:مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت          کربلا را خوابگاه نوجوانان کرد ورفت          در ره معشوق هفتادودو قربانی نمود پا بپای زینبش اجرای فرمان کرد ورفت       گرمحاسن را حسین با خون سر رنگین نمود          زینب از خون سرش گیسو پریشان کرد ورفت          زینب امر شاه دین را یک بیک اجرا نمود         تا حسین ویرانه ای را باغ رضوان کرد ورفت         بعدشاهنشاه زینب شاهکاریها نمود            سرزمین کربلا را کوی جانان کرد ورفت            وقت رفتن آن چنان بی طاقت وبی تاب شد           عرش حق را گوییا چون بید لرزان کرد ورفت          رهنمای شصت وشش زن گشت زینب در سفر         راه پیمایی نمود وخطبه عنوان کرد ورفت           استقامت کرد زینب مجلس ابن زیاد           با تکلم کوفیان را مات وحیران کرد ورفت         وارد شام بلاگردید ناموس خدا            گوهری را از حسین درخاک پنهان کرد ورفت          کس ندیده خواهری را همچو زینب در جهان         آنکه مارا در جهان پیوسته گریان کرد ورفت         ازتو(مشمولی) تمنا می نماید یا حسین         بگذر از جرمش که اووصف تو عنوان کرد ورفت-------بوستا حسینی- رضا معصومی - انتشارات گلی - صص 96-97 شاعر ک مشمولی  ----برج دین راتاابد تابنده اختر زینب است        بحر هستی را یقین رخشنده گوهر زینب است         سربسر گیتی عرض باشد جوهر زینب است        بعدزهرا عصمت خلاق اکبر زینب است           دختر نیک اختر زهرای اطهر زینب است,,,,,,پایه قدر وجلالش برتر از چرخ بلند        وصف ذات حضرتش افزون بود از چون وچند  آنکه کلثوم وصفورا بر قدومش سر نهند           آنکه گر سازد قبول ازجان ودل منت کشند       خدمتش صبخ ومسا، حوا وهاجر زینب است           -------- خدمتش را مشتری ازجان ودل کرده قبول            بر بقاءدین ختم المرسلین ، اصل الاصول         پیش ماه طلعتش خورشید بنماید افول       آفتاب برج عصمتزینت دوش رسول          خواهر سبطین ومحبوب پیمبر زینب است-----قصر امکان را وجودش نا ابدباشد مکین         ماسوا از خرمنعز وجلالش خوشه چین         قدسیان سایند بر خاک کف پایش جبین          با پمین جاه وجلال وعزت وشوکت ببین         در زمین کربلا بی یار ویاور زینب است ------ مات وحیران است در شان ومقام او عقول         نطق ما الکن، بمدح آن مهین دخت رسول          کاخ قدرش را زجان روح الامین دارد قبول         مظهر پروردگار حی داور زینب است ----به نقل ازهمان منبع فوق-صص106-107 , توسط محمدحسن اسایش

 

الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 - ص 280- اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهیددرجنگ تحمیلی)-------

قبرستان بقیع

 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 تير 1400برچسب:در شهادت امام باقر +​ الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از این شعله مغز استخوان من          چنان خشکیده اعضایم که سد آه گردیده          نکردد در دهان دیگربه آسانی زبان من          بیا فرزند دلبندم گنار بسترم بنشین          که دیگر برنمی خیزم زجا ای نوجوان من          ندای ناله مظلومی دل بس فزون باشد       نمیآید برون بی ناله حرفی از دهان من          کنون بر سوی جنت رهسپارم از کنار تو            که باشد مادرم زهرا در آنجا میزبان من          پی ترویج دین کردم قیام وکشته گردیدم           ولیکن تا ابد برجا بود نام ونشان من            چو شمعی سوختم خاموش گشتم از شرار دل        برون از پیکر مسموم شد تاب وتوان من            اه زیر باز ذلت تن ندادم هیچ در عالم           بود الگوی تهضت این روش بر دوستان من          پس از مردن بده غسل ونماز وکفن ودفنم کن    کنار قبر زین العابدین باشد مکان من          برایم کن عزاداری بپا فرزند دلبندم            که فیض حق شود جاری برای دوستان من        بیاد جد مظلومم حسین در این دم مردن             بریزد ازمژه برچهره اشک از دیدگان من           بنال ای (کربلایی)روز وشب از این غم عظما          که قبرم بی روق است  وعدو شد سایبان من         به نقل از شکوفه های غم ، جلد 1 - ص 280- اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهیددرجنگ تحمیلی)------- ​, توسط محمدحسن اسایش

 سلطان انس وجان که ازاو زنده دین بود          مدحت سراش حضرت روح الامین بود           فرمانده زمین وزمان ، حجت خدای         وارث به انبیا زخدای مبین بود

هم رهنمای راه سعادت بود به خلق       هم پیشوای مذهب وحبل المتین بود       خورشید نوربخش به مانند ذره ای              درپیشگاه جلوه ی آن مه جبین بود

پنجم امام را پسروخسرو ششم           نسل بتول وحجت روی زمین بود            جدش پیمبر است که خاتم به انبیاست        برخاتم پیمبر ما او نگین بود

صدیقه جده اش بود ونسل بوتراب          هم صادق اسن وپیشرو مومنین بود       حلم حسن شجاعت سلطان کربلا             درنزد زاده ی پسر عابدین بود

نور دو چشم باقر وقرآن ناطق است         موسی وپادشاه خراسان ازاین بود           جود جواد،فضل نقی فخر عسکری         ارث پدر زخالق جان آفرین بود

آن قاِیم بحق که بود یار شیعیان            خود یادگار ووارث این شاه دین بود             باشد محبتش بدل مردم نکو              خاک رهش بفرق شهان زیب وزین بود

شاها به (کربلایی) محزون نظر نما           پیر غلام درگهت از ذاکرین یود.------ به نقل از کتاب سوم -ارمغان کربلا- روان شاد ، ناد علی کربلایی ( پدر سه شهید)-صص 111-112

در شهادن امام صادق :کرد منصور چنان ظلم که شداد نکرد          کرد شداد ولی این همه بیداد نکرد         جور منصور زشداد وزنمرود گذشت          کرد آن جور که بی رحمی شدادنکرد         دیده ی دهر چو منصور جفاکار ندید         کس چو او ظلم دراین دهر غم آباد نکرد         ستم وجور به فرزند نبی یعنی چه ؟  این تطاول به جهان غیر زنا زاد نکرد           حب جاه است که آرد به جهان استبداد        مستبدانه دلی را زغم آزاد نکرد        ششمین حجت حق جعفر صادق را خواند         نیمه شب در بر و شرم از رخ اجداد نکرد         تا مجسم نشدش ختم رسل پیش نظر          دست کوته زسر اشرف ایجاد نکرد                         تا که تهدید نگردید از آن هادی کل           دل غمدیده ی ذریه ی او شاد نکرد           لاجرم شد پی تکریم واز او عذر بخواست      لیک جزظلم وستم بر شه امجاد نکرد          آذراز قصه ی مسمومی آن شه می گفت:    کرد منصور چنان ظلم که شدادنکرد---به نقل از دیوان آذر -جلد دوم -ص 100-- 

فلک از روز ازل جور بخوبان دارد        با عزیزان خدا کینه وطغیان دارد             گر سر کینه وری نیست فلک را زچه رو          این همه جور وستم بهر امامان دارد

خاصه بر جعفر صادق ششمین حجت حق         بین زمنصور جفا جو ، چه بدوران دارد         نیمه شب می طلبد حجت حق را بحضور        زانکه با سبط پیمبر سر عدوان دارد          شه ستاده بسر پا ونشسته منصور          غضب آلوده سخن با شه خوبان دارد          آن چه با خشم وستم گفن به آن خسرو دین

دید بر رد یکایک همه برهان دارد         دست آوردسوی تیغ پی قتل وبدید          مصطفی حاضر واحوال پریشان دارد          تا سه موبت همیش قصد بآزارنمود     دید هر دفعه غضب ختم رسولان دارد          آن شب از قتل شه کشور ایمان بگذشت         مصلحت دید که آن واقعه پنهان دارد        عاقبت زهر ستم داد بر آن سرور دین           زاین عزا خلق جهان دیده ی گریان دارد           صاحب مذهب اسلام دفین شد به بقیع           آذر این شور ونوا بهر غریبان دارد.

---به نقل از دیوان آذر خراسانی -= جلد دوم -ص99-100  

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 خرداد 1400برچسب:در شهادت امام صادق + در مصیبت امام صادق , توسط محمدحسن اسایش

 

 

------

-----خالق از بحر ولایت گهر آورده برون       یا که از برج امامت ، قمر آورده برون       از سپهر نبوی، گشت عیان ، خورشیدی          که زخفاش وشان ، دیده در آوردهبرون           با فروغ حسنی نرگس زیبا از بطن             پسری ثانی والا پدر آورده برون          به تماشای گل عسکری ونرگس بین         ماهی از آبومه ازچرخ ، سر آورده برون           زطلوع رخ آن حجن دین ،جان بشر          مرغ بی بال وپری بود وپر آورده برون           گو تو بر عیسویان ، حق زفلک عیسی را     به تماشای رخش ، جلوه گر آورده برون         بوالبشر ،تا بوجودش بکند فخر خدای           گلی از گشن ((خیرالبشر)) آورده برون            خالق از دامن نرگس پی ارشاد بشر          آخرین قاِید فرخ سیر ،آورده برون           تا شود هادی گم گشته ، حقاز عالم غیب        خضر فرخنده ، پی راهبر آورده برون           زآسنین کرم از بهربپاداری دین         دست حق، حجت ثانی عشر آورده برون          ای صیاگوبه یشوعا ،که از نرگس تو           بهتر از((زاده مریم ))پسرآورده برون           ((آهی)) از محکمه ی عدل خداوند حکیم          بهر اصلاح بشر ، دادگر آورده برون-----به نقل از دیوان حسین آهی - جلد تول -صص 102-104

مژده بر شیعیان که آمد عید          عید فرخنده وسرور نوید         فرخا روز نیمه ی شعبان          اسعد الله یوم سعد وسعید         عیدی آمد که خاتم مرسل   کرده با امر حق ،ورا تایید             اختر بخت حق پرستان شد         طالع از سامره چنان خورشید         خاتم الانبیاءرسید زحق    ذهق الباطل است وجاء الحق            نر گس امشب شکفنه گل از گل         از گلستان مجد ، هادی کل         به تماشای این گل ونرگس         در زمین شد نزول خیل رسل             حوریان از پی مبارک باد        هدیه آورده اند تاجی گل                مرغ فکر سلیم با شادی        نغمه سرداد ، هم چنان بلبل         که عیان گشت هادی مطلق           ذهق الباطل است وجاء الحق         مژده کا مد برای صلح جهان         رهبر بی نظیر پیر وجوان          آمد آن داوری که از حکمش          بهره گیرند جمله ی ادیان            آمد آن رهبری که فرمانش           هست نافع برای خلق جهان             آمد آن سروری که با سخنش         همه گردند پیرو قرآن          آن که بر دین حق دهد رونق           ذهق الباطل است وجاء الحق            آمد آن نور بخش ارض وسماء      آمد آن خسرو فلک پیما         آمد آن کس که اختیاری تام          دارد از کردگار بی همتا          از عرب تا عجمف زهند وزچین         از اروپا وترک وآفریقا          همه باشند منتظر که رسد        رهبری بهر مردم دانا         زند ازعدل در جهان بیرق           ذهق الباطل است وجاء الحق            چون شود ظاهر آن ولی راد          از ظهورش جهان شود آباد        در تمام دیار وشهر وبلاد        نبود غیر حکم عدل وداد            عرض تبریک گفته نوحه سرا          شیعیان را دراین نکو میلاد            حجت ابن الحسن تولد یافت           حسن عسکری بود دلشاد           (کربلایی)به حق بود ملحق        ذهق الباطل است وجاء الحق---- نقل از کتاب سوم ارمغان کربلا اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی ( والد سه شهید جبهه وجنگ)-صص148 -150.اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ شنبه 7 فروردين 1400برچسب:ذهق الباط ال است وجاء الحق + در ولادت امام زمان (عج,,), توسط محمدحسن اسایش

 البشارت که جهان باز منور آمد        ظاهر از پرده ی عصمت مه دیگر آمد          این چه ماهی است که با قد صنوبر آمد           از حسین ابن علی شبه پیمبر آمد    دوستان مژده که میلادی اکبر آمد           ببر ای باد صبا مژده برای طا ها           که شده حسن تو یک بار دگر جلوه نما           حق عطاکرده پسر برپسر شیر خدا               زاده ی خون خدا گشته عیان از لیلا         زاین پسر عالم ایجاد منور آمد -----بهر دیداررخش زاده ی زهرا برخاست        مهر بر دیدن آن ماه دلآرا برخاست    بوی جانبخش چو از یوسف لیلا برخاست          گوئیا نعره ای از خاک زلیخا بر خاست         که دویاره بجهان یوسف دیگر آمد ----نور چشمان حسین بن علی گشت عیان         آل عصمت همه از دیدن رویش شادان         شد زمصباح هدی نور الهی تابان           احسن الله بر این حسن که از دیدن آن        شد خرد مات که ملاد پیمبر آمد------    سحر یازده از ماه عظیم شعبان            متولد شده آن حامی دین وقر آن           تا کند یاری فرمانده ی دین  از دل وجان           آری این افسر ارزنده سلطان جهان          از پی یاری عباس دلآور آمد------      آمد آن شیر دلی که پی یاری پدر          وز پی حفظ حریم حرم پیغمبر              هم چنان برگ زدشمن  بزمین ریزد سر            مرکب وخود ومیان را بدرد چون حیدر          آنکه بر حضرت سجاد برادر آمد------      آن علی نام کهباشد چو محمد رویش            فاطمه عصمت وباشد چو علی بازویش          چون حسین است وحسن طینت وخلق وخویش          ((کربلایی)) شده مداح رخ نیکویش           مفتخرزانکه در این رشته مظفر آمد -------محمد حسن آسایش- به نقل از کتاب سوم ار مغان کربلا -اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی( پدر سه شهبد جبهه وجنک)- صص 101-102

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 اسفند 1399برچسب:در ولادت علی اکبر امام حسین +البشارت که جهان باز منور آمد        ظاهر از پرده ی عصمت مه دیگر آمد          این چه ماهی است که با قد صنوبر آمد           از حسین ابن علی شبه پیمبر آمد    دوستان مژده که میلادی اکبر آمد           ببر ای باد صبا مژده برای طا ها           که شده حسن تو یک بار دگر جلوه نما           حق عطاکرده پسر برپسر شیر خدا               زاده ی خون خدا گشته عیان از لیلا         زاین پسر عالم ایجاد منور آمد -----بهر دیداررخش زاده ی زهرا برخاست        مهر بر دیدن آن ماه دلآرا برخاست    بوی جانبخش چو از یوسف لیلا برخاست          گوئیا نعره ای از خاک زلیخا بر خاست         که دویاره بجهان یوسف دیگر آمد ----نور چشمان حسین بن علی گشت عیان         آل عصمت همه از دیدن رویش شادان         شد زمصباح هدی نور الهی تابان           احسن الله بر این حسن که از دیدن آن        شد خرد مات که ملاد پیمبر آمد------    سحر یازده از ماه عظیم شعبان            متولد شده آن حامی دین وقر آن           تا کند یاری فرمانده ی دین  از دل وجان           آری این افسر ارزنده سلطان جهان          از پی یاری عباس دلآور آمد------      آمد آن شیر دلی که پی یاری پدر          وز پی حفظ حریم حرم پیغمبر              هم چنان برگ زدشمن  بزمین ریزد سر            مرکب وخود ومیان را بدرد چون حیدر          آنکه بر حضرت سجاد برادر آمد------      آن علی نام کهباشد چو محمد رویش            فاطمه عصمت وباشد چو علی بازویش          چون حسین است وحسن طینت وخلق وخویش          ((کربلایی)) شده مداح رخ نیکویش           مفتخرزانکه در این رشته مظفر آمد -------محمد حسن آسایش- به نقل از کتاب سوم ار مغان کربلا -اثر طبع مرحوم ناد علی کربلایی( پدر سه شهبد جبهه وجنک)- صص 101-102, توسط محمدحسن اسایش

 سپهر قدر رادبنگرچه ماهی بی قرین دارد             چه ماه بیقرینی جلوه گر از برج دین دارد           هلالی گشته ظاهر در جهان از یثرب وبطحا        که از نورش منور فرش تا عرش برین دارد               تعالی الله ازاین بدری که از بطحا شده طالع            مبارک مقدمی کو جلوه جان آفرین دارد           گل نورسته ای بشکفت از گلزارپیغمبر (ص)             که عالم را معطر هم چو جعد عنبرین دارد           قدم بنهاد درعالم یگانه حشمت اللهی           که صد ملک سلیمان را نهان زیر نگین دارد        بروز پنجم شعبان    بعالم زد قدم شاهی           که دیهیم وصایت را مقام چارمین دارد           حسین بن علی را حق عطا بنمود فرزندی         که نام او علی ، شهرت بفخر ساجدین دارد         علی بن حسین آنکوبمحراب عبوریت         زمعبودش خطاب انت زین العابدین دارد          بگو با شهر بانوی عجم تا بر عرب نازد      از آن مولود مسعودی که در آن سرزمین دارد           شده دخت کیان را از صدف یک گوهری پیدا         که در بحر ولا ، جدی امیر المومنیت دارد                  عجم نازد ازاین طفلی که زاده زاده ی کسری          عرب نالدکه جدی همچو ختم المرسلین دارد          عرب بالد که این مولود باشد نو گل زهرا            عجم نازد که از شاه زنان  ماهی چنین دارد          سزد گر والد اطهار خوانندش که بعد از خود            حجج هایی در این عالم همه رکن رکین دارد            نسب اندر نسب از او بود فخریه ی سادات            که سادات جهان از او مقام شا مخین دارد        به سادات حسین است وحسن او مطلع الانوار         که دو سبط پیمبر یک همین در ثمین دارد            حسن را با حسین نو خط جوانانی به عالم بود         ولی در کربلا در خودررهارا دفین دارد          دریغا گلستان حیدر وزهرا وپیغمبر(ص)           خزان شد روز عاشورا همین یک گل غمین دارد         زمین هرگز نباید خالی از حجت بدان حکمت          خدا حفظش یه بیماری زشر مشرکین دارد           شهن شاهیکه تبداراست وبیمار است ودلخسته            کجا بر تن توان آن غل وزنجیر کین دارد           زرنجکربلا وکوفه وشام بلای او         مدامین ((آذر))از سینه نوای آتشین دارد . محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2- صص 76-78     

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 اسفند 1399برچسب:درولادت امام سجاد + در ولادت امام زین العابدین (ع), توسط محمدحسن اسایش

 امشب بکاخ مرتضی ماهی پدیدار آمده            ماهی که پیش نور وی ،خورشید ومه تار آمده           ماهی که بر حسن رخش صدها خریدار آمده          ای طالب دیدار مه ، هنگام دیدار آمده            افلاکیانش سریسر، حیران  رخسار آمده        کو نور بخش عالم  و هم نور انوار آمده           لطف خداوندی به ما همواره ودایم بود          خاصه که روز مولد ماه بنی هاشم بود            بر یاری دین نبی حق خواست یاور پرورد           از بهر صفین وجمل ، همواره افسر پرورد            یا بهر جنگ نهروان ،یکتا غضنفر پرورد            تا آنکه بهر کر بلاسردار لشکر پرورد           بهر حسین زام البنین ،نیکوبرادر پرورد          بایدچنان فرزندرا ، اینگونه مادر پرورد   زین رو فروغ طلعتش،تابید برخلق جهان          وز نو گل رخسار وی ،گشتی جهان رشگ جنان             چون آفتاب حیدری تابید بر ام البنین         آن سان که از نیسان شدی اندر صدف در ثمین            ماه بنی هاشم عیان گردید از آن مه جبین            تا آنکه گردد حامی دین خداوند مبین         بهر حسین بن علی حق پرورد یار ومعین            چونان که بودی مرتضی ، بر مصطفی یار و قرین          برگو به ماه آسمان بنما رخ خودرا نهان      زیرا گشته در جهان ، ماه بنی هاشم  عیان             ازدامن ام البنین ماهی سر آورده برون            نی نی که از خورشید ومه ، بالاتر آورده برون           خالق زکان مکرمت خوش گوهر آورده برون           وز آستین مرتضی دستی بر آورده برون          گویی زصلب حیدری ،حق حیدر آورده برون          بهر صوف مشرکین او صفدر آورده برون            برگو به بوسفیانیان ، میر وعلمدار آمده         بر یاری دین خدا یکتا مددکار آمده           نور جبینش طعنه بر خورشید گردون فر ،زند         خال رخ زیبای وی ، بر عالمی آذر زند                هم نرگس شهلای او آتش به خشک وتر زند         هم بر دل خصمان خود ،مژگان وی خنجر زند         قدش چو طوبای جنان ،لبخند برکوثر زند         باب الحوایج درگهش ، خوش آنکه بر آن در زند          دست یداللهی وی  حلال مشکلهاستی          تحت لوای حضرتش دنیا ومافیهاستی       چون مرنضی قنداقه ی عباس را دربر گرفت         گفتا فلک بردست خود ، مهری مه انور گرفت          یا از گلستان شرف ،وی لاله ی احمر گرفت          چونان که گفتی مصطفی بر دست خود حیدر گرفت         بوسه به دستانش زد واز دیدگان گوهر گرفت         زان ماجرا ، غم بر دل وبرجان آن مادر گرفت           گفتا مگر عیبی بود بر این دو دست نازنین            شه گفت :نی در کربلا،گرددجدا ازظلم وکین            آری که خود این دستها باید علمداری کند    درراه سبط مصطفی ،از جان وفاداری کند            بهر رواج دین حق دفع ستمکاری کند             از قتل قوم مشرکین سیلاب خون جاری کند          برحفظ ناموس خدا نیکو وفاداری کند           تا از حریم شاه دین آنسان نگهداری کند         آندم فداکاری وی مقبول ومستحسن شود          کو هم چو جعفر ، عم خود دستش جدا از تن شود      آه از دمی کو شد جدا ، دستش کنار علقمه         واندر میان مشرکین افتاد شورو همهمه        بنهاد برزانوی خود ، راسش عزیز فاطمه           آن پور زهرا کو بدی ،عرش خدا را قاِءمه            با دیده ی گریان بیان می کرد شه این زمزمه          کامشب بخوابد دشمنت بی ترس وبیم وواهمه       لیکن به چشم خواهرت ره نیست دیگر خواب را            واز ماتم خود سوختی دل ((آهی)) بی تاب را .....محمد حسن اسایش - نقل از دیوان حسین آهی - جلد اول صص 120-124

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 اسفند 1399برچسب:درولادت قمربنی هاشم + در ولادت علمدار کربلا + در ولادت ابوالفضل العباس (ع), توسط محمدحسن اسایش

 امشب زبرج فاطمه ماهی پدیدار آمده      کز پر تو انوار وی ، چون روز رخشان آمده     نور فروغ اختران، زان مهر تابان آمده      آن نور بخش مهر ومه ، در ماه شعبان آمده     نی عالم نا سوتی اش، در تحت فرمان آمده    بل کشور لاهوت را،پاینده سلطان آمده     افلاکیان بر خاکیان ، تبریک گویان آمده 

در مولدسلطان دین ، یعنی امام سومین     در کسوت عبدالهی ، شد سر داور جلوه گز     روح مجسم شدعیان ،عقل مصور جلوه گر     گردیدبر یاری دین ، ثانی حیدر جلوه گر      شد گوشوارعرش حق ، تالی سبر جلوه گر      در مهبط روح الامین ،بین مهر انور جلوه گر      شد شاه دین از دامن زهرای اطهر جلوه گر       تسنیم رحمت را نگر ازبطن کوثر جلوه گر     دریای غفران موج زن ، آمد از آن ماء معین      این عید میلاد حسین ، نور دل زهراستی     یثرب زیمن مقدمش چوت سینه ی سیناستی     بهر وجود او بپا دنیا ومافیهاستی      مقصود ازخلقت بود ، کو علت اشیاستی      محو جمال حضرتش ،زآدم الی عیسی استی    شاهی که خاک درگهش ، از بهر استشفاستی     درماندگان دهر را حلال مشکلهاستی     دستی بزن بر دامن آن زاده ی حبل المتین      پیمان وعهدی ، کبریا ، در غالم زر ساز کرد     ارواح در ذرات را ، خود آگه از آن راز کرد     جام بلا نوشنده را، ازدیگران ممتاز کرد 

باشد شفاعت زان او ،کو باب رحمت باز کرد    آن دم حسین بن علی قال بلی آغاز کرد      پس علم ذرات را ، زان گفته سر افراز کرد    زان عهد وپیمان شاه دین در قتلگه آغاز کرد     یارب به عهدم شد وفا ،بر من ببخشا مذنبین     زد چون قدم در این جهان آن خسرو ملک وملک     روشن زنور طلعتش شد از سما تابر سمک    برخوان فیض سرمدی ،افزوده گردیده نمک      نام محبش را خدا بر لوح رحمت کرده حک    بر پیروان وی جنان ، وقف آمده بی ریب وشک     چونان که دوزخ شد جزا ، بر دشمنانش یک به یک       در ماندگان را در جهان ، آن شاه دین باشد کمک      آن سان که اندر آخرت ،شد بر گنه کاران معین     از عرش قرب کبریا ،تا اولین بیت شرف    بر شاد باش مصطفی آمد ملابک صف بصف      کروبیان اندر طرب ،افلاکیان اندر شعف    مشعل بدست عرشیان ،قدوسیان را گل بکف     همراه جبریل آمدیصلصال وفطرس با اسف     گفتند حال خویشتن بر احمد وشاه نجف   بگرفت قندان پسر ،پس گفت : شاه ما عرف     یارب ببخشا عاصیان بر این حسین نازنین    محمد حسن آسایش.به نقل از دیوان حسین آهی -صص44-47

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 اسفند 1399برچسب:در ولادت امام حسین در سوم ماه شعبان +متولدین ماه شعبان , توسط محمدحسن اسایش

 یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟              یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است          هود پیغمبر بود در دست شداد لعین          یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است          این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست             یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟          پور یعقوب است در چاه ستم  افتاده وی          یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟          این کلیم الله بود در دست فرعون لعین        یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است           حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس         کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟        حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان        یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟       او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن        خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است           آری این زندانی زندان هارون الرشید           حضرت موسی ابن جعفر  نور چشم مرتضا است          هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم          اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است           گرچه نبود دخترش معصومه  در هنگام مرگ         لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است        بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده    خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است        ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر         قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .

محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 اسفند 1399برچسب:در شهادت امام موسی کاظم + در شهادت امام هفتم + در شهادت زندانی بغداد موس بن جعفر , توسط محمدحسن اسایش

 نگر ماه رجب کز امر خلاق جهان آمد           دمادم فیض حق سوی زمین از آسمان آمد        شرافت داشت این ماه  و فزون آمد بر او چندی       وقایع کاندرین مه ،از خدای مهربان آمد      بروز اول مه نشستی نوح در کشتی      سپس طوفان وخوفی اندر عالم ، بعد از آن آمد         دگر در اول این ماه از دخت حسن ،باقر      نمودی جلوه کز نورش منور این جهان آمد        به دوم شد تولد از ( سمانه) حضرت هادی         که از یمن قدومش  بر تن شیعه روان آمد        بروز سومش شاه دهم مسموم شد از کین       زجور((معتمد)) روح الامین بر سر زنان آمد          بروز دهمین از ((خیزران ))گشتی تقی طالع        سلیل احمد مرسل که نورش جاودان آمد           بروز سیزده گردیده میلاد خلیل الله         خلیلی کآتش نمرود بر وی گلستان آمد      دگر در سیزده اندر درون خانه ی کعبه         امیر المومنین داماد پیغمبر عیان آمد       غروب چارده از این جهان شد حضرت زینب (س)        سرشک غم از این ماتم زچشم شیعیان آمد       بروز پانزدهشد توبه ی آدم قبول حق     قبول آن ترک اولایی که از وی در جنان آمد          بسوی کعبه از بیت المقدس قبله ی اسلام      ((تحول)) نیمه مه بهر احمد زآن مکان آمد      شدی درپانزده خارج نبی از شعب بوطالب          چنین روز عقد زهرا با امیرالمومنین آند         معاویه بروز پانزده چشم از جهان بستی        که شیعه دل خوش وخوش حال گشت وشاد مان آمد        بروز هیجدهم زین دار فانی رفت ابراهیم          که او ختم رسولان را ضیاء دیدگان آمد      بروز بیست وسه ازکوفیان شوم بی ایمان          یکی خنجربه ران مجتبی شاه زمان آمد         بروز بیست وچارم گشت فتح قلعه ی خیبر        ببازوی علی از امر حق تاب وتوان آمد       سپس در بیست وچارم جعفر طیار با ایمان          ز اقلیم ((حبش))سوی نبی بس کامران آمد       شهادت یافت اند بیست وپنجم موسی کاظم       زداغش فاطمهاندر جنان آزرده جان آمد          بروز بیست وششم یافت رحلت عم پیغمبر         ابوطالب که داغش مصطفی را بس گران آمد           بروز بیسا وهفتم از مقام حضرت باری            لباس خاتمیت بهر پیغمبر عیان آمد      به بیست ونه فتادی عایشه در چاهی از مکه        به تزویر معاویه امیر فاسقان آمد         بروز بیست ونه  بنت خویلد رفت از دنیا         خدیجه کو ملقب خود به ام مومنان آمد           بشام بیست وهشتماز مدینه شد حسین بیرن          بسوی مکه با قلبی پر از آه وفغان آمد       پس از تودیع قبر مصطفی وتربت مادر       وداع جمله بنمود وبنقصودش روان آمد       شبانه سوی مکه عزم رحلت کرد ای ((آهی))     در آن بیت امان اورا دریغا کی امان آمد.محمد حسن آسایش، به نقل از دیوان آهی -جلد اول- صص 143-147 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------

 

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

 

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..

 

ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.

 

وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:

 

یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات

 

(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)

 

نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 

 

این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134--

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ شنبه 9 اسفند 1399برچسب: ---غروبی سخت دلگیراست           ومن , بنشسته ام اینجا, کنار غار پرت وساکتی , تنها       که می گویند : روزی , روزگاری , مهبط وحی خدا بوده است , ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا, سرزمین کعبه وبطحاست,,,  وروز, از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست,      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من , تاهرکجا , سنگ وبیابانست,        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی, سوی خاموشی,    وخورشیداز پس یک روز تب ,در بستر غرب افق ,آهسته می میرد,,    ودر اطراف من از هیچ سویی , رد پایی نیست    ودور من , صدایی نیست فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من , چون مرغ نوبالی ,-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ,از هرسنگ, هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر,, ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری,    نشانیهای مردی را -     نشانیها,که شاید مانده بر جا ,دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود,در غار می گردم, وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست, اوست!     کنار غار , اینجا ,جای پای اوست,می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست , اوست: یتیم مکه ,چوپانک,جوانک,نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات (امین), آن راستین, آن پاکدل , آن مرد,     وشوی برترین بانو:(خدیجه) نیز , آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست  این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید ---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ,خفته اندر گور پيام رنج انسانهاي زيربار,وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب وفريادش بلنداست:((آي آدمها,,,))        پيام من ,پيام او,پيام ما,,,)) محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد,آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ,اي يکتا! درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ,: مقام برترين مخلوق تو,انسان,         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است, خداي کعبه ,اي يکتا!فروغي جاودان بفرست,      که اين شبها بسي تار است, ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ,بيرون کن که:برداردبه نيروي خدايي شايد,      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را  وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي , اي انسان!      برابر آفريدندت , برابر باش!       صدابردارداندرپارس , درايران     وباآن کفشگرگويد : پسر را رو , به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر, ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ,حتي,موجب نقص وفزوني نيست,,,    خداي کعبه ,,,اي ,,يکتا,,,))       بدين هنگام کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش, سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد,,, وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد ومن درفکر آنم کاين چه کس بود,از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد: ((بخوان!)),,, اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ,سخت مبهوت است گويا ,کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد: ((بخوان!)),,    اما محمد هم چنان خاموش دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش,گفتي ميروم از هوش زمان دراضطاب وانتظارپاسخش,   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت: ((من خواندن نمي دانم))        همان کس ,باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است,,,))   واو ميخواند, امالحن آوايش به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است,   مي خواند: ((بخوان,بنام پرورنده ايزدت,کو آفريننده است,,,))*     *    * درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    * غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا, کنارغارپرت وساکتي ,تنها   که ميگويند روزي ,روزگاري مهبط وحي خدا بوده است,   ونام آن ((حري)) بوده است,  ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من , صدايي نيست,,,* *-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي ,آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134 ---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ,خفته اندر گور پيام رنج انسانهاي زيربار,وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب وفريادش بلنداست:((آي آدمها,,,))        پيام من ,پيام او,پيام ما,,,)) محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد,آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ,اي يکتا! درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ,: مقام برترين مخلوق تو,انسان,         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است, خداي کعبه ,اي يکتا!فروغي جاودان بفرست,      که اين شبها بسي تار است, ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ,بيرون کن که:برداردبه نيروي خدايي شايد,      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را  وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي , اي انسان!      برابر آفريدندت , برابر باش!       صدابردارداندرپارس , درايران     وباآن کفشگرگويد : پسر را رو , به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر, ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ,حتي,موجب نقص وفزوني نيست,,,    خداي کعبه ,,,اي ,,يکتا,,,))       بدين هنگام کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش, سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد,,, وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد ومن درفکر آنم کاين چه کس بود,از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد: ((بخوان!)),,, اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ,سخت مبهوت است گويا ,کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد: ((بخوان!)),,    اما محمد هم چنان خاموش دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش,گفتي ميروم از هوش زمان دراضطاب وانتظارپاسخش,   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت: ((من خواندن نمي دانم))        همان کس ,باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است,,,))   واو ميخواند, امالحن آوايش به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است,   مي خواند: ((بخوان,بنام پرورنده ايزدت,کو آفريننده است,,,))*     *    * درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    * غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا, کنارغارپرت وساکتي ,تنها   که ميگويند روزي ,روزگاري مهبط وحي خدا بوده است,   ونام آن ((حري)) بوده است,  ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من , صدايي نيست,,,* *-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي ,آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134--, توسط محمدحسن اسایش

 مژده ز میلاد ولی خدا       شاه ولایت علی مرتضی     مژده زمیلاد شه ملک دین         حجت حق مظهر جان آفرینمفخر ایجاد وولی مبین         صهر نبی ، سرور اهل یقین        شیر خدا وارث خیرالوری        شاه ولایت علی مر تضی        مژده زمیلاد شه انس وجان     نور خدا، سرور کون و مکان         شاه هدی آیت امن وامان        اصل ولا ، قاسم نار وجنان       حبل متین لنگر ارض وسماء         شاه ولایت علی مرتضی        مژده زمیلاد شه بوالحسن       مظهر الطاف حی ذوال منن          وارث علم نبی مو تمن      محور دین    شاه زمین وزمن         فارس صفدر شه خیبر گشا     شاه ولایت علی مر تضی    مژده که عالم همه گلزار شد       دشن ودمن تحتها الانهار شد      کون ومکان مطلع الانوار شد      جلوه کنان والد اطهار شد     شد متولد شه ملک ولا            شاه ولایت علی مر تضی

مژده رحمت به همه شیعیان          خاصه بر احباب وهمه دوستان          گشت عیان جامع سر نهان           ماه رخ مر تضوی شد عیان  گشت عیان همسر خیر النسا. محمد حسن اسایش - به نقل از دیوان آذر خراسانی -جلد 2 -ص 31

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:مژده که آمد علی مر تضی+ درولادت مولا امیر مومنان , توسط محمدحسن اسایش

 -البش که عیان مهر فروزان آمد       ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد

 

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین   روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل   از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین        بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد

ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت   از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود      که قصور همه ی مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او     زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که بطور    سالهادر طلبش موسی عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل الله بود      نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد

گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را        کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد

یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان   کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد

چون نیاید زازل تابه ابد همتایش        همسرش شیر خدا حامی قر آن امد

زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل  خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق    ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه        {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد 

اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- ----البشارت که عیان مهر فروزان آمد       ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد

 

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین   روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل   از پسرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین        بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد

ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت   از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود      که قصور همه ی مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او     زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که بطور    سالهادر طلبش موسی عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل الله بود      نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد

گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را        کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد

یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان   کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد

چون نیاید زازل تابه ابد همتایش        همسرش شیر خدا حامی قر آن امد

زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل  خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق    ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه        {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد 

اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری ارت

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 بهمن 1399برچسب:-البش که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- ----البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پسرده عیان چون مه کنعان آمد دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری ارت, توسط محمدحسن اسایش

 

فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد            چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد

 

 

مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت              که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد

بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه  منی                       چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد

همان زهرا که احمد زاحترامش  گفت با امت                دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد

نخشکیده هنوز از آب  غسل شاه خاتم کفن                 که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد

دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش                 که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد

نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم                 که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد

نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب                    که نیلی آنچنان از سیلی  آن رخسار انور شد

زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست                   مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد

چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند                    چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد

قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم                کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد

ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس                بدوران مرثیه خوانی  ، مدامی شغل (آذر) شد .

اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی  انتشارات طوس-

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 دی 1399برچسب:​ فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد            چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد     مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت              که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه  منی                       چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش  گفت با امت                دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب  غسل شاه خاتم کفن                 که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش                 که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم                 که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب                    که نیلی آنچنان از سیلی  آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست                   مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند                    چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم                کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس                بدوران مرثیه خوانی  ، مدامی شغل (آذر) شد , اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی  انتشارات طوس- ​, توسط محمدحسن اسایش

 چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي چراازدوري رويت مرا خونين جگر کردي



رقيه دخت شاه دين شبي در شام غم افزا زهجر باب خود گشتي بسي درشيون وغو غا

سرشک ازديدگان جاري همي ناليد ومي گفتا که اي بابا ي مظلومم بکوي که گذر کردي

-------چرا از محفل ما اي پدرعزم سفر کردي ---------------------

يتيمم در بدرگشتم همي نالم زهجرانت بيا بابا دم ديگر مرابنشان بدامانت

کجا رفتي تواي باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردي

-----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي ------------------

غريب وبي معينم من ندارم يار وغمخواري نباشد از براي من دگريار وپرستاري

بنالم درفراق تو کنم از ديده خون جاري زهجر روي خود بابا مرا نيلي ببر کردي

----------چرااز محفل ما اي پدر عزم سفر کردي---------------

نباشد طاقتم ديگر بگريم از براي تو کنم خاک سيه بر سر پدر جان در عزاي تو

کجايي اي پدر تا آنکه چينم من بلاي تو نمي دانم سفر اندر کدامين بوم بر کردي

-----------چرا از محفل مااي پدر عزم سفر کردي --------------

زضرب سيلي اعدا رخم نيلي شده بابا شکيبايي نمي باشد توانم رفته از اعضا

زدل اين عقده ام بابا زوصل روي خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونين جگر کردي

----------چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي -------------

دراين ماتم سرا (ساعي) توبا خيل عزاداران نوا کن بهر آن طفل فکار شاه مظلومان

بيابي باعزاداران جزا ازايزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردي

-----چرا از محفل ما اي پدر عزمسفر کردي-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسينعلي خوانساري -صص 149-150-کتابفروشي اشرفي خوانسار

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 شهريور 1399برچسب:درد دلهای سکینه خاتون با پدر ش امام حسین (ع)+ چرا از محفل ما ای پدر عزم سفر کردی, توسط محمدحسن اسایش

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

زینب با سر بریده :خطبه جانسوز زینب کرده ، عالم را مکدر          در میان کوفه بنموده است غوغا دخت حیدر           با بیان مرتضی ابلاغ حق بنمود وگفتا       کوفیان من زینبم ، حق را نمایم آشکارا          زینبم بنت علی وقهرمان کربلایم       قهرمان کربلا وزاده  شیر خدایم          من زریشه می کنم ویرانه ، کاخ ظالمان را        با بیانی می کنم ، ابلاغ آزادی جهان را

ناگهان ماهی فراز نی بدید آن نیک اختر     گشت خاموش وفغان سر داد با نوی فلک فر      با ندای دلخراشی گفت : ایا تو حسیسنی؟  تو حسین زینبی وآن امام عالمینی ؟

گر حسینی پس چرا پیشانیت مجروح گشته؟    گو کدامین سنگ دل  پیشانیت از کین شکسته؟    تو گل بستان زهرایی   چرا پزمرده گشتی/    تو سلیمان جهانی چس چرا افسرده گشتی؟

چون بدیدی زینب نالان سر سلطان خوبان      گشته مجروح از جفای دشمنان وظلم عدوان    آن چنان زد راس پر نورش بروی  چوب محمل    از سر او خون چکید وشیعه را بنموده خوندل 

گفت : کی پاشیده خاکستر بروی زخمهایت ؟    من گمانم بوده خاکستر دوایی از برایت     ای برادر کن نظر برحالت دختت سکینه     گشته محزون  وغم انگیز از جفای قوم کینه

خوبرویا زین مصیبت عالمی گردیده گریان     اهل بیت مصطفی در کوچه وبازار نالان ------ کاخ تو زیر وزبر کنم :

من زینبمزکربلا آمدم به شام    تا روز روشن تو زشب تیره تر کنم    من زینبم به چشم حقارت مکن نظر     با یک اشاره کاخ تو زیر وزبر کنم       من آمدم که سلطنتت ای یزید دون 

سازم فنا ونقشه تو بی اثر کنم      من زینبم  ستم کش وبیچاره نیستم     خاک ستم به فرق سر خیره سر کنم     من زینبم که دست خدایم در آستین      تا دست نابکار تو از تن بدر کنم 

من آمدم که زنده وجاوید وپایدار     دین خدا بروی زمین سربسر کنم       من زینم که کرده خدا نقطم آتشین     هر جا که رو کنم همه فتح وظفر کنم

 من آمدم خراب کنم کاخ قدرتت     زاین رو بود اگر به خرابه مقر کنم      من آمدم یزید ویزیدی مرام را      روشن هویتش به جهان بشر کنم      من آمدم کنون پی خون خواهی حسین

تا انتقام خود نگشم کی سفر کنم؟  من زینبم که از نظر لطف ذره را     روشن دلش زنور چو وقت سحر کنم -به نقل از کاروان غم - جلد 1- ص 80-81 .محمد حسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 29 مرداد 1399برچسب:محرم،ماه خون ،ماه حسین است،ماه قیام،ماه شهادت, توسط محمدحسن اسایش

  


عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

 

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو-----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو----  عید  سعید شه صاحب زمان                          باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر                                قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر                               نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان                        باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید                 جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق  قاطع برهان رسید                          هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان                              باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار                            گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار                                حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا  رایت امن وامان                             باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است                         عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است                             آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان                         باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

عید میلاد صاحب زمان است                  نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد                        از قدومش منور جهان است   شادی از چشم نرجس عیان است --- 

بوی گل می وزد از گلستان             بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک---                                                    از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت                                              رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ،                          ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور                         ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز                               حاجت بیدلان رابر آور                               مقدمت ای خسرو خوبان مبارک ---               عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم  براهت                            تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را                          بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما                       قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت                        سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک                 عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی                             زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان                برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل                      با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان                        شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن                   از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک    عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

*-صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 فروردين 1399برچسب:درولادت امام زمان + در ولادت ولی عصر + در ولادت صاحب الزمان + در ولادت قایم آل محمد, توسط محمدحسن اسایش

 بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر                       فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اکبر

 

 

 

زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد                         زانوار رخ نور دو چشم ساقي کوثر

 

عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي                           که جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور

 

زلطف قادر قدرت نما  از گلبن عفت                             دوگل گرديده ظاهر  ازبراي حيدر صفدر

 

يکي در سوم شعبان ، يکي در چارم شعبان                  يکي چون شمس رخشان  ويکي همچون مه انور

 

يکي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم                       يکي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر

 

يکي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها                          يکي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر

 

يکي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين                 يکي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور

 

يکي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان                يکي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر

 

براي ياري درماندگان بحرطوفان زا                            بسوي ساحل عزت ، يکي کشتي ، يکي لنگر

 

دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن              يکي وارث بشهرعلم وآن يک پشتيبان در

 

دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم                يکي فرمانده ي اعظم ،يکي سردار وسرلشکر

 

دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان                  عيان گرديدبرياري حق  ازدو نکو مادر

 

دو روشنگر ، دو عالي فر ، که بر آنهاخدا بخشد           هزاران {کربلايي}را زرحمت در صف محشر

 

اثر طبع نادعلي کربلايي -شادروان کربلايي پدر سه شهيد -به نقل از شکوفه هاي انقلاب -جلد دوم -صصص114-115-انتشارات خزر-تهران 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 فروردين 1399برچسب:درولادت دوشاهزاده - یکی امیر ودیگری وزیر , توسط محمدحسن اسایش

 

 

 

مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دين به به          گشته جشن ميلاد مير مومنين به به

بيت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد               از پرتورخسار فرمانده ي دين به به

اي شيعه نما شادي ، آمد از خدا هادي                    رهنماي دنيا و روز واپسين به به

چشم مصطفي روشن ، عالم همه شد گلشن                  زآفريدگار اورا آمد آفرين به به

فوج ملک از بالا، ذکر يا علي گويا                            دسته گل بر افشانندبر روي زمين به به

بر قدوم آن سرور، ريز شد گل احمر                         لا حول ولا بر آن فرخنده جبين به به

رمز هل اتي آمد ، حجت خدا آمد                           بر خاتم پيغمبر آمده نگين به به

گل نما نثار امشب ، بر قدوم يار امشب                     خانه زاد حق آمد بر ياري دين به به

نقل ها بر افشانيد ، مدح ومنقبت خوانيد                  دست حق عيان آمد ، خوش ز آستين به به

قلب (کربلايي) شاد ، زاين جشن وازاين ميلاد          از لحد کند فرياد ، تاروز پسين به به --

--نقل ازصص 61-62 شکوفه هاي غم -جلد اول-نادعلي کربلايي -انتشارات خزر -تهران ----

---(سرود در ولادت علي ابن ابيطالب  عليه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراساني----

مژده زميلاد ولي خدا      شاه ولايت علي مرتضي       مژده زميلاد ولي خدا  شاه ولايت علي مرتضي مژده زميلاد شه ملک دين               حجت حق مظهر جان آفرين        مفخر ايجاد وولي مبين

شير خدا وارث خيرالوري      شاه ولايت علي مرتضي-----مژده زميلاد شه انس وجان

نور خدا سرور کون ومکان              شاه هدي آيت امن وامان          اصل ولا قاسم ناروجنان

حبل متين لنگرارض وسما          شاه ولايت علي مرتضي ----

مژده زميلاد شه بوالحسن            مظهر الطاف حي ذوالمنن         وارث علم نبي موتمن

محور دين شاه زمين وزمن             فارس صفدر شه خيبر گشا      شاه ولايت علي مرتضي---

مژده که عالم همه گلزار شد        دشت ودمن تحتهاالانهار شد       کون ومکان مطلع انوار شد

جلوه کنان والد اطهار شد        شد متولد شه ملک ولا         شاه ولايت علي مرتضي---

مژده ي رحمت به همه شيعيان        خاصه بر احباب وهمه دوستان      گشت عيان جامع سر نهان

ماه رخ مرتضوي شد عيان          گشت عيان همسر خيرالنسا        شاه ولايت علي مرتضي---

--نقل از جلد اول ديوان آذر خراساني -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسي -انتشارات طوس مشهد -

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 اسفند 1398برچسب:درولادت مولود کعبه + در ولات امیرالمومنین علی + در ولات خانه زاد خدا علی مرتضی(ع), توسط محمدحسن اسایش

 

در توصیف حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه...
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر...پر...دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما... ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد...
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا...

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
«در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1398برچسب:در توصیف حضرت زهرا (س) امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار نه، از مادرانه ها از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا محو کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی و پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج، موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس, توسط محمدحسن اسایش

 

در توصیف حضرت زهرا (س)

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار نه، از مادرانه ها
از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا محو کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج، موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود
این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا بجای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود و از سر من هم زیاد بود

آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست تا که حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

حسن لطفی

+        | 

از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست
هر چیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست
طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست
آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرهن آسان نیست
گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست
خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست
دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست
محسن رضوانی

+        | 

شاید آقا بیاید این هفته
پرده از رخ گشاید این هفته
عمر من طی شده به این امید
شاید این هفته، شاید این هفته
جمعه ها می روند از پی هم
غصه ام سر نیامد ، آقا هم
ای نگار دلم، نمی آیی؟
غمگسار دلم، نمی آیی؟
در دل شعله ها، دلم سوزد
به کنار دلم، نمی آیی؟
نفسم بند آمده از غم
غصه ام سر نیامد، آقا، هم
پیر هجرت شدم، بیا پیرم
روی ماهت ندیده می میرم
تا زمان رسیدنت، هر سال
روضه ی فاطمیه می گیرم
صاحب العصر و زمان، عجِّل
فاطمیه شده، عزیزه دل
سوی من یک نگاه، یک دفعه
تا شوم رو به راه، یک دفعه

گر به ما سر زدن خطا باشد
تو و یک اشتباه ، یک دفعه...
قدمی رنجه کن، گل نرگس
بهر زهرا گرفته ام، مجلس
ای سرا پات مثل پیغمبر
نقش امضات مثل پیغمبر
فاطمه در میان آتش و آه
گرم رویات، مثل پیغمبر

ای تمام نیایش زهرا
زود برگرد، خواهش زهرا

+        | 

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد
یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد
یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی
تاپشت در نیامده پر...پر...دو بخش شد

دیشب هزار تار به هم بافته ولی
امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد
هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد
آن قدر در زدند که حیدر دو بخش شد

ما ، چند نقطه ، وای ، در از روبرو رسید
ما... ، خورد در به پهلو و مادر دو بخش شد

قبلا سه بخش داشت برادر به گفتگو
"محسن" که شد شهید برادر دو بخش شد
مهدی رحیمی

+        | 

می‌خواهد آسمان به زمین افتد وقتی جدا کنند دو عاشق را
وقتی که بی بهانه بگیرد مرگ از مردِ عشق یار موافق را
در یک نگاه غربت و خواهش بود، در یک نگاه شرم و سفارش بود
طاقت نداشت واژه در این معنا  تا بشکند سکوت دقایق را
تنها نگاه بود که می‌پرسید تنها نگاه بود که می‌فهمید
تنها نگاه بود که در خود داشت تصویری از تمام حقایق را
دل کند از صدف تنِ مروارید، دریا کشید درد و به خود پیچید
وقتی که موج با کمک صخره درهم شکست قامت قایق را
عطر گلاب پر شده در آفاق، یک باغ بود لیلی ما یک باغ
یاسی کبود داشت به رخسارش، بر سینه داشت داغ شقایق را
صورت به اشک شسته گل شب بو، از رنگ ارغوان زده بر بازو
بر دست بسته مرد، طناب آن‌سو، تا رو کنند دست منافق را
با گریه‌هایشان هم اگر قهرند، مثل غریبه در دل این شهرند
باهم خوشند با همشان بگذار این قلبهای از همه فارغ را
این شهر داد دست که بیرق را ؟ وقتی نخواست فاتح خندق را
وقتی شکست آینه‌ی حق را، باید ببیند آینه‌ی دق را

حیفند این دو پرچم بی‌رنگی، بر بام این مدینه‌ی دل سنگی
شاید به سِحر ، «هر چه که لایق‌» ها رنگی کنند روح خلایق را
بر آتش به در زده نازیدند، بستند دست میر و نفهمیدند
سیلی به روی عشق نخواهد کرد، با آبرو فراری سابق را

این درد بی کرانه تر است از میخ، این درد مانده در بدن تاریخ
پیدا کنید در سحری روشن، یاران! طبیب عاشق حاذق را
اِلّا المطهرین مسیحا دم! با مریم شکسته‌ی ما مَحرم!
با مرهمی بیا و تو درمان کن، قرآنِ خون گرفته‌‌ی ناطق را
 قاسم صرافان

+        | 

رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
علی اکبر لطیفیان

+        | 

چه غم اگر که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

دعای مادر تو بود و آمین رسول
خدا برای عزای تو مستجابم کرد
بگو بهشت که بر ما قلم کشد ، زهرا
برای خاک حسینیه انتخابم کرد
مرا نوشت کبوتر، به کربلایم برد
مرا نوشت بگریم، خودش گلابم کرد
نفس بده که بسوزم، من از نفس هایت
که سنگ بودم و داغ حسین آبم کرد
غبار بودم و شش گوشه اش عقیقم ساخت
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
حسین کُشت تو را بس که اشک می ریزی
تو هم مرا بکش آقا که غم خرابم کرد
دلم قرار ندارد گمان کنم امشب
که آه تو پر دلشوره ی ربابم کرد

+        | 

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا
اگر شبيه كسي باشي شبيه (( ماه )) شب قدري
شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا
شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا
كبود شعله ور آبي سپيده طلعت مهتابي
به خون نشستن تو امروز به گل نشستن تو فردا
بگيرآب و وضويي كن به چشمه سار فدك امشب
نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله عاشورا
عليرضا قزوه

+        | 

+        | 

پشت در تا جای یار من گرفت
شعله در را بر سر دامن گرفت
میخ کارش وصل کردن بود حیف
میخ در یار مرا از من گرفت

از خجالت جای آتش جای دود
رنگ سرخی صورت آهن گرفت
در همانجا پشت درب باغچه
غنچه ی نشکفته ام مدفن گذفت
بی حیایی که ز بغض باغبان
خنده ی گل را از این گلشن گرفت-
-بعد ها در نامه ای که داده بود
کشتن یار مرا گردن گرفت
گفته بود آن روز وقتی فاطمه
پشت درب خانه اش مأمن گرفت
بر دل در آنچنان با پا زدم
که دل هر دوست ، هر دشمن گرفت
شیشه ای افتاد و باری خرد شد...
.
.
.

+        | 

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اين چنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند وآنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
 به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اينبار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانهء توست
((كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست))
سید حمیدرضا برقعی

+        | 

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم
بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
سوزن مژگان مي آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریا يي کهنه پیراهن گرفتم
بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛
در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم
دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان
پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ
پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم
گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره
عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم
 +  مهدی رحیمی

+        | 

یا زهرا...

لب بسته ای و چشم ترت حرف می زند
«در»، جای قلب شعله ورت حرف می زند
هر چند مدّتی ست که در خانه ساکتی
اما سکوت دور و برت حرف می زند
حتّی نسیـــم از لب دیوارهـــای شهر
کوچه به کوچه از سفرت حرف می زند
هر بار حرف کوچه و دیوار می شود
آرام با خودش پسرت حرف می زند

***
دستی کشیده ای به سر و روی خانه ات
ای پر شکسته بال و پرت حرف می زند
امروز شهر از خبر رفتنت پر است
دارد مدینه پشت سرت حرف می زند
***
کوثر بهانه ای ست که تعداد نقطه هاش
از طول عمر مختصرت حرف می زند*

حامد تجری


* در سوره ی کوثر هجده نقطه وجود دارد

+        | 

حرفی ، کلامی ، مطلبی ، چیزی ، جوابیساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابیاز چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟تو خود مفاتیح الجنان مستجابییک دست تر از دست نیلی ات ندیدمدر زیر این چرخ کبود و سقف آبیامروز با دیروز خیلی فرق کردیدیروز آیینه ولی امروز قابیاین خانه محتاج کمی نور است ، ور نهتو رو بگیری یا نگیری آفتابیبا دست پخت تو سر سفره نشستموقتی نباشی تو ، چه نانی و چه آبیپروانه ها را گفته ام دورت نگردندشاید شب آخر کمی راحت بخوابیعلی اکبر لطیفیان

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1398برچسب:در توصیف حضرت زهرا (س) امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار نه، از مادرانه ها از دست پر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته، خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا محو کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی و پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج، موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش کنار خانۀ تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کردۀ تو بود این لطف ، لطف دست ورم کردۀ تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس, توسط محمدحسن اسایش

سینه ی تنگم مجال آه ندارد               جان به هوای لب است وراه ندارد

 

گوشه ی چشمی بسوی گوشه نشین کن           زانکه جزاین گوشه کس پناه ندارد

گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم              خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد

از گنه من مگو که زاده ی آدم                 نا خلف استی اگرگناه ندارد

هرکه گدایی  ز آستان تو آموخت             دولتی اندوختی که شاه  ندارد

گنج تجلی زکنج خلوت دل جوی             نیک نظر کن که اشتباه ندارد

پیر خرد گر به خلوت تو برد پی            جز در آن خانه خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلی که کرد تجلی            داد فروغی که مهر وماه ندارد

مهر گیا ه است حاصل دل عاشق           آب وگل ما جز این گیاه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد            سر برود زانکه سر نگاه ندارد *

*-سرودهای امام مهدی عج... ص27-گرداورنده :حسین حقجو-انتشارات قلم -قم


برچسب‌ها: ‘9 بمناسبت بعثت رسول خداصوغار حرااز علی موسوی گرمارودیبخش 1و2 سه شنبه چهاردهم خرداد 1392 0
+ نوشته شده در  ساعت 17:0  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

حضرت زین العابدین علیه السلام -(غم بیداد)

ای دل ازحال دل سید سجاد بپرس           از جفای ره شام وغم بیداد بپرس

 

من  نگویم که چه کرده است یزید بیدین       خودز بیمار آز آن ظلم، ستبداد بپرس

بروی ناقه ی عریان چه نمودند بشه        از جراحات تن سرور زهاد بپرس

غل وزنجیر چه با گردن بیمار نمود       برو از سلسله ی گردن سجاد بپرس

سرنگون کاخ ستم کرد شه از خطبه ی خویش   شرح آن خطبه تواززینت عباد بپرس

خطبه ی مسجد جامع چه اثر کرد بگو       اثرش را برو از مردم آزاد بپرس

داستان سفر شام بلا را ( آهی)از اسیران غم وعترت امجاد بپرس *

*-ص196-جلد دومدیوان آهی -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران


برچسب‌ها: امان از دل زینبسی دخت رسولنوبر آوردی از بهرعلی تو دختر آوردی دختر طاها
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 16:16  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

حضرت ابوالفضل علیه السلام

گفت : عباس نکونام علمدار منم             آنکه جان در ره دين مي کند ايثار منم

 

شمع دين زاده ي زهراست منم پروانه      گرد اين نقطه ي توحيد چو پر گار منم

شهر علم است پيمبر ، در آن شهر علي است       باب حاجات وامين شه ابرار منم

پدرم ساقي کوثر بود وحجت حق             ساقي تشنه لبان در صف پيکار منم

مصطفي گفت : حسين از من ومن از اويم     چون پيمبربود او حيدر کرار منم

بهر احقاق حق وکوري چشم دشمن           بر در آل علي ميثم تمار منم

تا رود پرچم سلطان شهيدان بفراز         آنکه جانباز تر است در ره اين کار منم

چون برم آب روان بهرعزيزان حسين             هدف تير بلا دربر کفار منم

دستم افتاده زتن در ره جانان اما               آبرو آنکه کند کسب در اين بار منم

همه جا لشکر اعداست پي قتل حسين          پيش مرگ پسر احمد مختار منم

از پي ياري قرآن بجهاد اکبر                 همه جا بهر حسين ياور وغمخوار منم

(کربلايي)چه غم از مشکل پيچيده خورد    باب حاجات همه مومن وديندار منم*

*-ص199 کتاب ارمغان کربلا اثرطبع ناد علي کربلايي-انتشارات خزر -تهران------بارگاه امام حسین (ع) در کربلای معلی            سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران ----


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 17:1  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

باز ای مه محرم پر شور سر زدی

باز ای مه محرم پر شور سر زدی

باز ای مه محرم پر شورسر زدی                 واندر دلم شراره زعا شوربرزدی

سختا که روی تومگراز سنگ کرده اند             کاینک دوباره حلقه ی ماتم بدر زدی

تو آن نه ای مگر که بجای کفی زآب              پیکان بحلق اصغر خونین جگرزدی

آن سر که  چرخ روی بپایش همی نهاد            برنوک نی نموده به هر رهگذرزدی

دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ              در قطع آن تو دامن همت کمر زدی

تو خود همان مهی که به پیشانی حسین           با سنگ جورنقشه ی شق القمر زدی

توخود همان مهیکه بمیل تنی شریر            درخیمه گاه آل پیمبرشرر زدی *

*-ص122-گلستان حسینی -گردآورنده رضا رضانورگیلانی رودسری- انتشارات آشنا-1389 قمری.


برچسب‌ها: ای برادر زجفای عدوان منزل ما شده
+ نوشته شده در  ساعت 16:12  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی(خطاب به امام زمان عج ...)

جديد
اهل بیت
بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی(خطاب به امام زمان عج...)
بیا بیا که بجان آمدم زتنهایی                 رمیده از دل من آهوی شکیبایی

به آه وناله چو یعقوب برسر راهت            نشسته ام که زمصرفراق باز آیی

ندای عشق من ورای بی تفاوت تو             کشیده حا ل دلم رابه اوج شیدایی

جواب عشق مرا یک نظاره ات کافی است       که کار من نکشد عاقبت برسوایی

صلاح دلبریت هرچه هست باشد ،لیک          چه بهتراینکه به عشاق چهره بنمایی

برای لحظه ی چندی زعمر ،(سید ) را         بخاکبوسی کویت اجازه فرمایی*

*-سراینده :حقشناس- به نقل از کتاب سرودهای امام مهدی-ص 25-انتشارات قلم -قم -گردآورنده:حسین حقجو


برچسب‌ها: بیا بیاجواب عشق مرا
+ نوشته شده در  ساعت 0:16  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

خاطرات روز اول مدرسه

باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ  الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .بنده عاصی وخطاکارخدای تعالی.
 
برچسب‌ها: خاطراتروز اول مدرسهروستای کوچکوچ نهارجانحاجی محمد
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 2:27  توسط mha3131  |  آرشیو نظرات

میلاد امامرضا (ع)-آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر -تهران 
برچسب‌ها: آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبیرهبردینحامی قرآن
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  ساعت 19:4  توسط mha3131  |  نظر بدهید

روستای کوچ نهارجان

ز 
در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمد ----

برچسب‌ها: کوچ نهارجان بیرجندکوچ خراشادروستای کوچمناجات سحرشوخوانی
نوشته شده توسط محمد بنده ی خدای تعالی   | لینک ثابت | آرشیو نظرات

----در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید 


همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام) ویاران-رزبلاگ]]>

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ 1 بهمن 1397برچسب:درشهادت بانوی دوعالم -دخت رسول الله-فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) 1 2 3 4 5 فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ,شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم , توسط محمدحسن اسایش

 غار حرا وبعثت رسول الله (ص):

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..

 

ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.

 

وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:

 

یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات

 

(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)

 

نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 

 

این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..

 

ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.

 

وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:

 

یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات

 

(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)

 

نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 

 

این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134-مححمد حسن اسایش.

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 فروردين 1397برچسب:غروب غار حرا + بعثت رسول الله (ص), توسط محمدحسن اسایش

 

--محبوس سامرا (امام هادی )---

 

هادی دین نبی گشته گرفتار بلا               متوکل بنموده است بر او جور وجفا

شد چو وارد شه دین ، سامره ، جاداد ورا                در رباطی که بدی مسکن خیل غربا

اعتنایی چو به شانش ننمودی زنخست                  کرد بر وی ستم وظلم ، همان شو م دغا

حرم محترمش را زستمکاری خود                          داد ویرانه مکان، پیش گروه فقرا

گاه زندان وگهی حبس نظر بود زکین                        بیست ویک سال به تبعید بد آن شاه هدی

گه مکان داد ورا جای وحوشان از کین                  گاه تکلیف نمودش به شراب وبه غنا

گاه زندیق خطابش بنمودی زستم                     گاه دشمنام بدادی زجفا بر زهرا

گاه در مجلس خود مسخره ای می آورد             تاکه تقلیدکند از علی ، ان شیر خدا

گه فرستاد زکین ،بهر تفحص در شب                   عده ای را بهمان خانه که بد ابن رضا

گه بزندان جفا بود مقید از کین                      گاه اندر غل وزنجیر بدی آن مولا

خون دل از خلفا خورد ، شه از ظلم وستم         تاکه مسموم شدی آن خلف بدر  دجا

شد چو از زهر جفا کشته  نقی خسرو دین            غرق ماتم شدیاز رحلت وی، سامرا

لب ببند(آهی ) ازاین وقعه ی جانسوز دگر         که زدی آتش ازاین غم بدل خیر نسا   --

نقل از دیوان آهی -جلد دوم -ص 216 -سروده ی علی آهی -انتشارات خزر -تهران---

------درولادت با سعادت امام محمد باقر (علیه السلام )سه شنبه28 اسفندماه 1396 شمسی
---باز از کنوز رحمت والطاف کردگار                    آیات صنع در همه عالم شد آشکار----

 

 

بانفحه ی صبا  دم روح القدس دمید                شد رستخیز عام به صحرا وکوهسار

با حشمت الهی شه ، نوروز زد قدم                 عفریت دی زصحنه برون شد پی فرار

زد خیمه ابر ودر وگهر  ریخت دمبدم                   صحن وسرا ودشت ودمن گشت لاله زار

پیر عجوز دهر جوانی زسر گرفت                       تاشد بکوهسار ، عیان جلوه ی بهار

تاشد زپرده حسن دل آرای گل عیان                  با لحن خوش  به نغمه ی داوود شد هزار

بلبل به شاخسارطرب جا گرفت وگفت                حمد خدا ونعت نبی ، مدح هفت وچار

وآنگه بخلق مژده یعیدین داد فاش                      نوروز باستانی ومولود شهریار

تا شد عیان زماه رجب لیله ی نخست                 تابنده شد زبرج ولایت مه وقار

مولود شد محمد باقر (ع) زفاطمه                        دریای علم مصطفوی ، مفخر کبار

مر آت حق شهنشه علم الیقین کزاو                  دین خدا وشرع و  نبی گفت آشکار

پنجم وصی احمد مرسل ، ولی حق                   کزاو علوم اول وآخر شد اشکار

مهرش بهار باطرب وقهراو خزیف                        حبش جنان ودشمنیش شد جهیم نار

(آذر) گدایی در اوکن زحق طلب                       زان منصب شهانه به عالم کن افتخار--

---دیوان آذر -جلد اول -ص ۸۶-چاپ سوم-۱۳۴۸ شمسی -چاپ خانه ی طوس مشهد-آذرخراسانی--

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 فروردين 1397برچسب:در شهادت امام هادی + در ولادت امام باقر (ع), توسط محمدحسن اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ شنبه 27 آبان 1396برچسب:درشهادت رسول الله(ص)+درشهادت امام مجتبی+درشهادت امام رض(ع), توسط محمدحسن اسایش

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه----

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---اسایش

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه----

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---اسایش

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------

-

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب
ماه خروج پيشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردي قيام کرده به صحراي کربلا
کز خاندان خاتم پيغمبران بود
مردي قيام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود
مردي قيام کرده که تا روز رستحيز
نام گراميش همه جا جاودان بود
فرزند با کفايت نستوه بوتراب
کز خون او زمين بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاريخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم
اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود
تکميل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود
سيراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپيده ساقي لب تشگان بود
هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش
هريکچو آيت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سيراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق
تا نهضت مقدس دين جاودان بود
با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهيدان بي کفن
گاه قيام (زين اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري
تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود
                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه
هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته
ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362
شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله
ي مردم آزاد حسين است
آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است
مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد
دامن بکمر برزد واستاد حسين است
درسي به بشر داد بدستور الهي
درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي
آيين يزيدي که بري بود زانصاف
ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم
حنجر بدم خنجر بيداد گران داد
مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نيروي يزداني وبا دست خدايي
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد
با زينب وسجاد سوي شام فرستاد
اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور
بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم
کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم
ديگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم
هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدين
اشرار باحرار نگيرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسيم باشخاص تهيدست
برچيده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضي حق کش
ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش
مردم همه با کافر وظالم بستيزند
پويند ره حق وزناحق بگريزند
کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همي خاک بريزند
اين حکم صريح است وبديه است ومحقق
چيره نشود حق کش وکشته نشود حق
بيداد گري را اثري نيست بعالم
زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-
(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته
ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362
شمسي)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست
معني مکتب تفويض علي اکبر توست
اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي
اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگي عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست
اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست
خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:
آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست
(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست
اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست
عاشقان رانظري دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا
ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران--
وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 31 مرداد 1396برچسب:- ماه قيام ,ماه حسين , ماه انقلاب ماه خروج پيشرومومنان بود ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق ماه ظهور عدل به اهل جهان بود مردي قيام کرده به صحراي کربلا کز خاندان خاتم پيغمبران بود مردي قيام کرده که باانقلاب خون بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود مردي قيام کرده که تا روز رستحيز نام گراميش همه جا جاودان بود فرزند با کفايت نستوه بوتراب کز خون او زمين بلا گلستان بود با خون نوشته است بتاريخ روزگار هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود تکميل تاشود سند سرخ انقلاب امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود سيراب تا شوند همهتشنگان عدل در خون طپيده ساقي لب تشگان بود هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش هريکچو آيت است که در خون طپان بود عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل سيراب زاشک دمبدم باغبان بود قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق تا نهضت مقدس دين جاودان بود با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود تابر قرار مکتب خون جامگان بود بر انتقال خون شهيدان بي کفن گاه قيام (زين اب )قهرمان بود هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود سرسلسله مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---- آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ,نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وزناحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ي مردم آزاد حسين است آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد دامن بکمر برزد واستاد حسين است درسي به بشر داد بدستور الهي درسش عملي بود نه کتبي ,نه شفاهي آيين يزيدي که بري بود زانصاف ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم حنجر بدم خنجر بيداد گران داد مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را بر ضدستمکار بر افراشت علم را با نيروي يزداني وبا دست خدايي بشکست بهم قدرت ارکان ستم را اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد با زينب وسجاد سوي شام فرستاد اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم ديگر نهراسد زستمکار ستمکش مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن هر کافر ناحق نزند لاف تدين اشرار باحرار نگيرند سر راه ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند از باب زر وسيم باشخاص تهيدست برچيده شود قاعده ورسم توحش از مسند حق دور شود قاضي حق کش ازبين رود منکرومعروف بيايد جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش مردم همه با کافر وظالم بستيزند پويند ره حق وزناحق بگريزند کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه بر فرق تبهکار همي خاک بريزند اين حکم صريح است وبديه است ومحقق چيره نشود حق کش وکشته نشود حق بيداد گري را اثري نيست بعالم زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق- (ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)------------------- جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:-- تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست معني مکتب تفويض علي اکبر توست اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست درس مردانگي عباس بعالم آموخت زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟ آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت: آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست (بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست عاشقان رانظري دردم جان پرور توست خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست -- نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران--, توسط محمدحسن اسایش

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر ---

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 مرداد 1396برچسب:آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ,رهبردین,حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر ---, توسط محمدحسن اسایش

مژده که میلاد شه خاتم است                   عید سعید نبی اکرم است 

 

 

مزده که مسروری عالم رسید                   خرمی عالم وآدم رسید 

 

هادی کل ُ سید خاتم رسید                     منجی عالم شه اکرم رسید 

 

خرم از او خاطره ی عالم است                 عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که بی پرده رخ یار شد                     جلوه ی محبوب پدیدارشد 

 

کعبه از او مطلع انوار شد                         دشت ودمن تحت الانهار شد 

 

عالم ایجاد از او خرم است                       عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که شد نور خدا آشکار                     یافت تولد شه ملک وقار 

 

احمد محمود شه تاجدار                          آنکه به ایجاد بود شهریار 

 

اهل ولا خرمی عالم است                      عید سعید نبی اکرم است ---

 

مژده که پیر فلک آمد جوان                  گشت منور همه کون ومکان 

 

از رخ دلجوی شه انس وجان                   فخر بشر خاتم پیغمبران 

 

آنکه از او فخر بنی آدم است                  عید سعید نبی اکرم است 

جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد                انوار تجلی خدا ظاهر شد 

فرمان محمدا رسول الهی                        بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد 

--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران----------- 

-----------------------------(خورشیدسعادت)------- --------------------- 

البشارت که بما صبح سعادت آمد            مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد 

روشن از نور جمالش همه ی عالم شد    عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد 

نبی مکی امی زپس پرده ی غیب                از پی راهنمایی وهدایت آمد  

کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد 

طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت    جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد 

لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد      سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد 

دسته دسته ملک از عالم بالا به زمین      شادمان ،تلبیه گو بهرزیارت آمد 

رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا        این چه شودیست مگر روز قیامت آمد 

گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال   شافع محشر وفرمانده ی امت آمد 

باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان     که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد 

یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند    چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد 

دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن     زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد 

زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا      احسن الله وتبارک بشهادت آمد 

حامل حکم خدا فخریه بنماید چون        خادم درگه آن شمس ولایت آمد 

مدح اوزینت قرآن الهی باشد              فرق او مفتخر تاج نبوت آمد 

آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم          شاهد خوبی این منجی امت آمد 

هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش      مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد 

تهنیت باد به افراد مسلمان جهان       نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد 

(کربلایی) زگدایی  در خانه ی او        شکر لله که دلت  کنج محبت آمد--- 

----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمد حسن اسایش

 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 دی 1395برچسب:مژده که میلاد شه خاتم است , توسط محمدحسن اسایش

ولادت فاطمهالزه -دخت نبی اکرم (ص) البشارت که عیان مهر فروزان آمد        ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد

 

سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین    روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل    از پسرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین         بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد

عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا     سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد

ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت    از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد

آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود       که قصور همه ی مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او      زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که بطور     سالهادر طلبش موسی عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل الله بود       نارنمرود به یک لحظه گلستان آمد

گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را        کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد

یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان    کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد

چون نیاید زازل تابه ابد همتایش         همسرش شیر خدا حامی قر آن امد

زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل   خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد

نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق     ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد 

شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد  عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد

تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه        {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد 

اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص۶۳-۶۴--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (۱۵ خرداد)- 

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید . خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد.... واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد .وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند. برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش. قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست. واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت. فرمود که ای عزیزمادر. بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا... تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو. پنهان نظری به مادر انداخت. تا باردگر به سرمه ی ناز. چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی. زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری. باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا....... پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی. ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک. زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم. دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا. کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن. کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا. خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا. باز گو از قاسم ودامادیش. ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا. بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا. باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد. قطع شد دست علمدار حسین. کشته شد یاران به صد افغان وشین. کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر. عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب. بسوزد دل بر آن احوال زینب. حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او. سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم. زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم. فلک بر هم زدی سامان زینب. خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم. بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب. حسینم واحسینم واحسینم. که زینب طالع بر گشته دارد. زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم. انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم. جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید. مرا محنت کش دوران بخوانید. حسینم واحسینم واحسینم. بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم. بیا که زینبی بر جا نمانده. زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 ارديبهشت 1395برچسب:االبشارت که عیان مهر فروزان آمد -دختر ختم رسل -هادی کل -مه تابان -ام ابیها -ام کتاب -ام امامان , توسط محمدحسن اسایش

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد